داستان ، زبانی برای بیان قهرمانیها
- 1093 ارسال شده توسط ماه منیر داستان پور
- دیدگاهها برای داستان ، زبانی برای بیان قهرمانیها بسته هستند
عدم داستانگویی و شخصیتپردازی مناسب در بازیهای ژانر دفاع مقدس و نیمنگاهی به داستان بازی Valiant Hearts
*نویسنده: ماهمنیر داستانپور
این مطلب مربوط به شماره چهارم مجله بازیبان مورخ سال ۱۳۹۷ میباشد
دنیای بازی، خصوصاً بازیهای رایانه ای ، به جهت همراه شدن مخاطب با شخصیتهای آن ، فضای بسیار مناسبی برای بیان وقایع تاریخی و تبیین جنبه های مختلف زندگی قهرمانان هر کشور است. و از آنجا که ایرانِ عزیز، دارای سابقه ای درخشان در این زمینه می باشد؛ بازیسازان می توانند با بهره گیری از داستانهای حقیقی دوران دفاع مقدس و زندگی شهدا ، محصولاتی ارزنده و درخور ، تولید و روانه بازار کنند .
امروزه علاقه و گرایش به ساخت بازی با این نوع فضا در میان سازندگان ایرانی گیم های کامپیوتری بیش از پیش احساس می شود و تا به امروز بازیهای متعددی با موضوع دفاع مقدس تولید و به دست گیمرها رسیده است . اما ضعف بزرگی در اغلب آنها به چشم میخورد ؛ که چیزی نیست جز عدم وجود داستان و شخصیت پردازی .
در این باره ، مثالی را به عنوان الگوی مناسب برای شما مطرح میکنم . شاید برخی از شما مخاطبان عزیز ، به نام بازی Valiant Hearts :The Great War که در سال ۲۰۱۴ توسط استودیوی Ubisoft Montpellier و در سبک Puzzle Adventure وارد بازار شد ؛ برخورد و یا آن را در دستگاه خود نصب و بازی نموده باشید . یک بازی دوبعدی کمیک گونه، و همانطور که از نامش پیداست مربوط به ماجراهای جنگ جهانی اول . اما چه عناصری در بازی شجاع دلان قرار داده شده که می تواند ما را با موضوع نفرت انگیز جنگ ، همراه سازد ؟ پاسخ من بدون شک به شما ، وجود داستان پرکشش ، استفاده از حقایق تاریخی و شخصیت پردازی مناسب آن است .
در اینجا بهتر است داستان بازی شجاع دلان را برای شما مخاطبان گرامی تا حدودی شرح دهم . ماجرا از سال ۱۹۱۴ با کشته شدن شاهزاده اتریشی و اعلان جنگ آلمان به روسیه، شروع می شود. جنگی همه گیر و جهانی که موجب می شود فرانسه تمامی شهروندان آلمانی تبار خود را اخراج و از کشورش بیرون کند . حالا اولین کاراکتر بازی به مخاطره می افتد . جوانی به نام “کارل” که گرچه خود آلمانی است ، اما زن و فرزند او اهل فرانسه و تبعه آن کشور هستند . کارل با خروج از فرانسه به خدمت اجباری، در ارتش آلمان وادار می شود . پس قهرمان اصلی ما یعنی “امیل” که یک شهروند فرانسوی و از قضا ، پدر همسر کارل آلمانی است ؛ مأمور به خدمت در ارتش فرانسه شده و به جبهه جنگ علیه کشور متخاصمِ آلمان فرستاده می شود . بازی با امیل شروع و با او پایان می رسد. گرچه آنقدر با او همراه می شویم که باور نمی کنیم او ، بدون دخالت ما ، بازی را پایان می دهد .
داستان، شخصیت های دیگری غیر از کارل و امیل هم دارد . یک سرباز داوطلب سیاهِ آمریکایی به نام “فِرِدی” که برای انتقام کشته شدن همسرش توسط ارتش آلمان پا به بازی میگذارد و یک پرستار بلژیکی به نام “آنا” که انگیزهی او از ابتدای بازی برای ما مشخص نیست و بعدها به آن پی میبریم .
این کاراکترها به دلایل متفاوت به جنگ جهانی اول ملحق شده و در واقع ما را به بازی میگیرند تا داستان قهرمانی های سربازان و مردم ، همچنین انواع اختراعات و مصیبت هایی که آنها متحمل شده اند را برایمان تعریف کنند . در اصل آنها می خواهند جنگ را با تمام ابعاد زشت و زیبایش برای ما به تصویر بکشند . نویسنده بازی شجاعدلان ، هنرمندانه ویژگی های مختلف شخصیت هایش را برای ما توضیح می دهد تا ما بتوانیم خودمان را در میان این چند نفر پیدا کرده و با آنها همذات پنداری کنیم . او قرار است چند فصل ما را در بازی نگه دارد ؛ پس باید داستان زیبایی برای تعریفکردن داشته باشد و چه ماجرایی بهتر از قهرمانی مردی کشاورز که ابزار جنگش نه اسلحه ، که یک بیل است ( امیل ) ، همسری از خانواده دورافتاده ( کارل ) ، مردی محبوب از دستداده ( فردی ) و زنی مهربان که برای کمک به انسانها دوست و دشمن نمی شناسد و جان دشمن آلمانی و سایر زخمی ها برایش از یک میزان اهمیت برخوردار است ( آنا )، و سگ وفاداری که در میدان جنگ رهاشده و با کاراکتر اصلی این بازی ( امیل ) همراه می شود .
حال بیایید با یک ذره بین دقیقتر ، به شخصیت اصلی بازی شجاع دلان ، یا همان پیرمرد فرانسوی ، امیل ، نگاه کنیم . او حرف مهمی برای ما و همهی سیاستمداران جهان دارد . امیل مرد ساده ای است . یک کشاورز که نه از کار با اسلحه سردرمی آورد ، نه از سیاست های جنگی فرماندهان و نظامیان . سلاح او یک بیل است و لباس نظامیاش یک عرقگیر و چکمه ! و ما بارها همراه با او از بین بمبهای عمل نکرده و راکتها ، زمین را حفر کرده و راه را رو به جلو باز میکنیم .
نویسنده داستان این بازی می خواهد از زبان امیل برای مخاطبان خود جنگ را تشریح کند . زلزله ای که زندگی آدمها را بر سر آنها آوارکرده و دوست را به دشمن مبدل می کند . و قهرمانانی مانند امیل مثل یک مأمور نجات، به جان این آوار افتاده و آن را می روبند تا دنیا را به شکل قبل در آورده و آرامش را به جوامع بازگردانند . کمااینکه امیل می کوشد از میان همه دشمنی های جنگ، کارل را یافته و دست او را در دست زن و فرزندش قرار داده ؛ و دوباره دوستی را در بین انسانها رواج دهد .
حالا سوال من از بازیسازان هموطنم این است که: آیا دست ما از داستان قهرمانان خالی است؟ و اگر نیست چرا در بازیهای ایرانی بیشتر به اکشن و تیراندازی پرداخته می شود تا شخصیت پردازی و داستان؟ چرا سعی نمی کنیم مخاطب گیم های ایرانی را با تفکر و دیدگاه کاراکترهای مان درگیر کنیم و به چه علت تاریخ پرافتخار هشت سال دفاع مقدس و قهرمانی جانانه شهدای مان را برای کودکان و نوجوانان توسط بازی به تصویر نمی کشیم ؟!
داستانهایی نظیر فتح خرمشهر ، عملیات مرصاد و حتی ماجرای ایثار شهدای مدافع حرم ، منتظرند تا توسط شما برای نسل ایرانی و حتی جوانان سایر بلاد به تصویر درآمده و قهرمانی را به آنها بیاموزند . و بدون شک ، قهرمانی چیزی بسیار بالاتر از پرتاب تیر به سمت هدف مقابل است .
دیدگاه کاربران
موقتا امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد
موقتا امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد