پرش ناوبری
  • |

کنترل والدینی (۱۱): درد و دل های والدین و نوجوان‌شان - مجله تخصصی بازی بان

صفحه اصلی / بلاگ / کنترل والدینی (۱۱): درد و دل های والدین و نوجوان‌شان/

کنترل والدینی (۱۱): درد و دل های والدین و نوجوان‌شان

زمان مطالعه: ۸ دقیقه

 

زنده باد سرزمین آزاد ما، سرزمین بازی‌های رایانه‌ای

 

نویسنده: مرتضی جمشیدی
بازی‌بان – شماره یازدهم/ بهمن۹۸
@bazibaan

 

سردبیر: پیشنهاد می‌کنم این مطلب را به همراه دو مطلب بعدی با هم بخوانید. پیوستگی محتوایی این مطالب می‌تواند برایتان جالب باشد!

 

همه شما که الان دارید این مطلب را می‌خوانید یا نوجوان هستید و یا دوران نوجوانی را سپری کردید (ببخشید که مخاطب این مجله کودکان نیستند). منظور من از دوره نوجوانی قرار گرفتن در بازه سنی ۱۱ تا ۱۸ سالگی است. البته برخی هم معتقد هستند که سن نوجوانی افزایش پیدا کرده و بیست و چندسالگی هم جزء سنین نوجوانی به حساب می‌آید. طبیعتاً دوره نوجوانی ویژگی‌های خاصی دارد. شاید ما که از این دوره گذر کردیم بسیاری از ویژگی‌های این دوره را از یاد برده باشیم، اما مخاطبین نوجوان ما الان دارند با این ویژگی‌ها زندگی می‌کنند. به نظر من مهمترین ویژگی دوره نوجوانی تمایل به دیده شدن، استقلال و ابراز وجود است. آن‌ها دوست دارند که نظر بدهند و نظر بگیرند. دوست ندارند که مثل کودکی‌شان امر و نهی بشوند. دوست دارند که بازی داده بشوند. شاید بتوانیم این طور بگوبیم که اگر کودکان با بازی‌هایشان زندگی می‌کنند و جوان‌ها و بزرگترها از بازی برای فراغت و سرگرمی بیشتر استفاده می‌کنند، نوجوان‌ها هم با بازی سعی دارند تا زندگی واقعی خودشان را در دنیای بازی‌های رایانه‌ای دنبال کنند و یک راه ارتباطی بین گیم و زندگی واقعی‌شان برقرار کنند و به این ترتیب خلاءهای دنیای واقعی‌شان را جبران کنند.؟!!! به طور خلاصه نوجوان‌ها با بازی خودشان را به جامعه عرضه می‌کنند. آن‌ها بازی می‌کنند تا نشان بدهند که هستند! شاید چون دنیای بازی اختیارات و امکانات بیشتری به آن‌ها می‌دهد. در بازی‌های رایانه‌ای دیگر لازم نیست تا برای هر کاری اجازه بگیرند. اصلاً در مقابل انجام هر کاری هم مورد نقد و نکوهش قرار نمی‌گیرند. بازی‌ها دنیای عرضه کردن و عرضه شدن است. پس زنده باد سرزمین آزاد ما؛ سرزمین بازی‌های رایانه‌ای!

به هر حال نوجوانانی دور و اطراف ما هستند که ما بزرگترها ویژگی‌های خاص دوره آن‌ها را فراموش می‌کنیم. شاید برای همین هم گیم بازی کردن یک چالش اصلی بین والدین و فرزندان نوجوان‌شان است. نوجوان‌ها کودک نیستند که حرف‌شنوی کاملی از والدین‌شان داشته باشند و از طرفی جوان هم نیستند که بشود رهای‌شان کرد و نیازی به مراقبت نداشته باشند. بنابراین ما در مسئله گیم و نوجوانان شاهد دو نوع نگاه در دو طرف ماجرا هستیم. یک طرف گیمرهای نوجوان (گیمرهای معمولی و حرفه‌ای) و طرف دیگر هم والدینی که یا با گیم آشنا نیستند و یا مثل فرزندان نوجوان‌شان به گیم‌های ویدئویی دلبستگی ندارند.

حال باید ببینیم هر طرف چه نظراتی دارند! پس در دو نقش در دو جایگاه می‌نشینیم و شروع می‌کنیم:

من یک نوجوان هستم! وقتی نوجوون هستی و گیم بازی می‌کنی در این فکر هستی که لذت ببری و سرگرم بشوی، آن هم به راحتی و با استقلالی که دست خودت است. در این سرگرمی لازم نیست برای انجام هر کاری اجازه بگیری. لازم نیست برای استفاده کردن از هر وسیله‌ای مواخذه شوی. این‌جا سرزمین آزاد بازی‌های رایانه‌ای است، به سرزمین ما خوش آمدید!

این‌جا می‌توانی با خیلی از افراد دوست شوی و با آن‌ها بازی کنی. دوست شدن در فضای مجازی گیم‌ها و بازی با دوستان مجازی می‌تواند رابطه عمیقی بین ما گیمرها ایجاد کند. بدون این‌که نیاز باشد اصلاً در دنیای واقعی همدیگر را ببینیم. تازه ما با دوستان واقعی‌مان هم، قرار و مدارهای گیمی می‌گذاریم و در گیم‌نت یا در بازی‌های آنلاین هم‌بازی می‌شویم، البته اگر گیمرهای نوب و بدردنخور نباشند. خلاصه بر خلافِ نظر بعضی که می‌گویند گیم‌ها ما را منزوی می‌کنند؛ ما با بازی کردن بازی‌های آنلاین، خیلی آدم‌های بیشتری را از کشورهای مختلف می‎‌شناسیم و با دنیای بزرگتری آشنا می‌شویم. البته نه در آن حدی که رفقای مدرسه‌مان را می‌شناسیم.

ما در گیم با دنیاهای جدیدی آشنا می‌شویم که اصلاً نه دیده بودیم و نه تصور می‌کردیم. در هر مرحله یک محیط جدید است که ما را از این زندگی روزمره کِسل به یک دنیای باحال فانتزی می‌برد. در آن دنیا می‌توانیم با سلاح‌هایی که می‌خریم یا بدست می‌آوریم، با دوست‌هایی که پیدا می‌کنیم، با گیمرهایی که نقش دشمن‌مان را بازی می‌کنند سرگرم بشویم.

 

درسته که بعضی از ما نوجوان‌های گیمر به تنهایی بازی می‌کنیم و حتی در بازی‌های آنلاین هم حاضر نیستیم با دوستان واقعی خودمون هم تیمی یا هم بازی بشیوم ولی در عوض، در عین تنهایی شناخته شده هستیم. هویت ما با بازی‌ها گره خورده است. این را می‌توانی از پوسترهای روی دیوار اتاق من یا از همین تیشرتی که پوشیدم متوجه شوی. کاراکتر ما در بازی یا همان آواتارمان پیش خیلی از گیمرهای دیگر شناخته شده‌تر از خود ماست. خیلی از گیمرها آرزو دارند که مثل ما بتوانند گیم بازی کنند. البته عده‌ای از ما هم هستند که گیمرهای معمولی‌اند و خیلی خوب نمی‌توانند بازی کنند. به نظر من آن عده یا باید تلاش بیشتری ‌کنند تا مثل ما حرفه‌ای بشوند یا این‌که همیشه در این دنیای عجیب از ما عقب باشند و افسوس بخورند و به خاطر ناتوانی در خوب گیم بازی کردن آدم‌های ضعیفی به حساب بیایند.

حالا یک چیز جالب دیگری برای‌تان بگویم. تا حالا دیدید که کسی یک کاری را انجام بدهد و بقیه بنشینند و کار او را تماشا کنند. منظورم کار دلقک‌های سیرک یا بازیگرهای سینما یا هنرپیشه‌های تئاتر نیست. منظورم این است که پشت کامپیوترشان بازی کنند و یک عده دیگر بنشینند و بازی کردن آن‌ها را به صورت آنلاینی یا ضبط شده ببینند. ما اسم این کار را استریم کردن گیم می‌گذاریم. وقتی که خود من گیمی را استریم می‌کنم واقعاً به عنوان یک کار مهم مثلاً یک سخنرانی به آن نگاه می‌کنم. سخنرانی که انصافاً خیلی بامزه هم است و هیچ کسی هم حوصله‌اش سر نمی‌رود. چون ما با مخاطب هامون راحت هستیم. ما زبون هم رو می دونیم حتی اگه حرفی هم نزنیم داریم با گیم بازی کردن صحبت می‌کنیم. ما با افرادی که ما را تماشا می‌کنند راحت حرف می‌زنم. حتی راحت هم لباس می‌پوشیم. ما جلوی دوربین می‌خوابیم، می‌رقصیم، می‌خندیم، می‌ترسیم و خلاصه خیلی راحتیم. جالبه بدانید بعضی از تماشاچی‌های ما حاضر هستند همین خوابیدن ما را هم ببینند. ما با گیم استریم کردن، یک جورایی زندگی خودمان را با بقیه به اشتراک می گذاریم و معروف می‌شویم. مثل نینجا که یک گیمر استریمر پسر و خیلی معروف هم است. البته بعضی از دخترهای استریمر هم هستند. تازه بعضی‌شان بیشتر از این‌که گیمر باشند یک مدل هستند و برای پول درآوردن سراغ مثلاً گیم استریم کردن آمدن. در حالی‌که فقط دارند با آرایش و لباس‌های نیمه‌عریان و از این صحبت‌ها بیشتر خودشان را نشان می‌دهند تا گیم بازی کردن‌شان را. ما دوست داریم گیم بازی کردن‌مان مثل هنرپیشه‌های تئاتر و سینما دیده به صورت یک چیز مهم در نظر گرفته بشود.

ما به گیم به چشم یک شغل نگاه می‌کنیم. ما دنبال کسب درآمد هستیم. حتی درس خواندن و مدرسه رفتن هم برای ما بیشتر به خاطر اصرار پدر و مادرهای‌مان است. چون واقعاً از مدرسه چیز خاصی یاد نمی‌گیریم. وقتی در گیم می‌توانیم هم کامپیوتر یاد بگیریم و هم با ساخت بازی آشنا بشویم و هم از تست کردن و به نمایش گذاشتن گیم (همان استریم گیم منظورم است) مهارت ارتباط و فن بیان و این چیزها را بدست بیاوریم و معروف بشویم و پول در بیاوریم، چه نیازی است که اصلاً به دانشگاه برویم. البته بعضی از ما درس دانشگاه را هم دوست دارند و بعضی‌مان هم به خاطر این‌که یک مدرک داشته باشند به دنبال تمام کردن درس و دانشگاه هستند. ولی خب با همین گیم می‌شود خیلی از استارت آپ‌ها را شروع کرد و پول درآورد. می‌شود به خیلی از بچه‌های دیگر که گیم بلد نیستند، نحوه ریختن یک بازی یا رد شدن از یک مرحله یا آموزش نصب یک نرم افزار بدرد بخور را یاد داد و پول درآورد. می‌شود یک بازی را تا یک مرحله‌ای رفت و بعد اکانتش را فروخت. البته بعضی هم می‌گویند که این روش پول درآوردن که اکانتت را بفروشی اشکال دارد. خلاصه این هم یک راه برای پول درآوردن است. یک راه که ما با علاقه انجامش می‌دهیم.

وقتی تو که یک زمانی نوجوان پرانرژی بودی بزگ و خودت پدر یا مادر می‌شوی، نگاهت به فعالیت‌های فرزندت (که خودت هم در زمانی همین کارها را می‌کردی) تغییر می‌کند. خُب حرف نوجوان را شنیدیم، حالا بد نیست کمی هم در طرف والدین او قرار بگیریم:

ما والدین، خوشحال هستیم که بچه‌های‌مان به قول معروف سرشون تو لاک خودشون است و در کوچه و خیابان نمی‌روند و با هر کسی بازی نمی‌کنند. چون ما برای آن‌ها وسیله بازی رایانه‌ای (یکی یا همه این دستگاه‌ها: رایانه، کنسول، موبایل، تبلت) خریدیم و جلوی چشم خودمان مشغول بازی کردن هستند. این طوری هم خیال‌مان راحت‌تر است، هم جای بچه‌های‌مان امن‌تر و ما بی‌خود نگران نیستیم و هم این‌که بچه‌های باهوش‌تری خواهیم داشت که از دوره و زمانه عقب نیستند.

 

اما ما والدین نگران این همه وقتی هستیم که بچه‌های‌مان پای بازی می گذارند. بچه‌های ما من مدام در اتاق‌شان هستند و بیرون نمی‌آیند. باور کنید بعضی وقت‌ها برای دستشویی رفتن هم به زور از پای بازی بلند می‌شوند. بعضی می‌گویند که اعتیاد به بازی[۱] و بعضی دیگر می‌گویند زیاده روی در مصرف بازی[۲] دارند. حتی وقتی ما شب‌ها دور هم جمع می‌شویم، باز هم از اتاق بیرون نمی‌آیند تا دورهمی یک استکان چای با هم بخوریم. بالاخره ما هم پدر و مادریم و دوست داریم که با بچه‌مان همدم باشیم و گپ بزنیم. وقتی هم که می‌گوییم بیا و پیش ما چایی یا میوه‌ای بخور، عین آدم‌های غریبه با ما برخورد می‌کنی یا این‌که با کلی خواهش و التماس چایی‌اش را تند تند می‌خورد و می‌رود در اتاقش و دوباره شروع به بازی می‌کند. چند بار هم ما خواستیم بیاییم داخل اتاقش تا با هم بازی کنیم، ولی وقتی آمدیم و دیدیم که هدفون روی گوشش است و نگاهش هم به مانیتور بازی دوخته شده و اصلاً متوجه آمدن ما نشده، ترجیح دادیم تا مزاحمش نشویم.

هر چند وقت یک بار که یک تیراندازی در آمریکا یا جای دیگری توسط یک نوجوان یا جوان می‌شود و بعدش می‌گویند که این رفتارها را از بازی کردن بازی‌های رایانه‌ای اکشن تیراندازی و خشن یاد گرفته و یا این‌که کسی که تیراندازی کرده زیاد بازی رایانه‌ای می‌کرده و خلاصه از همین خبرها که بازی رایانه‌ای را به خشونت و پرخاشگری ربط می‌دهند؛ می‌شنویم دلمان می‌ریزد که نکند این تأثیرات روی فرزند ما هم بالاخره باعث شود که یک کاری دست خودش و ما بدهد. خلاصه ما نگرانیم!

یک روز به فرزندم گفتم: “تا قبل از این‌که این دستگاه بازی را برایت بخریم؛ خیلی جنب و جوش داشتی و یه جا بند نمی‌شدی. اصلاً برای همین این وسیله بازی را خریدیم که دیگر نه همسایه طبقه پایین از شلوغ بازی‌های تو شکایت کند و نه ما از این سر و صدا کلافه بشویم. آن موقع در پارک و ورزشگاه و خلاصه هر فضای بازی که پیدا می‌کردی آرام نمی‌گرفتی. اما الان تمام وقت پای وسیله بازی‌ات هستی. نگو که بزرگ شدی و آن کارها برای دوران بچگی‌ات بود که باور نمی‌کنم و کلاً یک سال هم از خریدن این دستگاه نمی‌گذرد. راستی دقت کردی که هم یک ذره چاق شدی و هم این‌که تا چند قدمی تند راه می‌روی خسته می‌شوی. تازه حوصله رفتن تا سر کوچه و خریدن دو تا نان را هم نداری. پارک هم که می‌رویم فقط سرت توی گوشی‌ات است.”

چند روز پیش که فرزندم مدرسه بود، داشتم اتاقش را تمیز می‌کردم. چشمم روی عکس جلد این سی‌دی‌های بازی افتاد. وضعیت پوشش شخصیت‌های بازی که روی جلدش خورده بود جالب نبود. یعنی برای سن و سال فرزند نوجوان من هنوز خیلی زود است این وضعیت‌ها را ببیند. به هر حال ما نگرانش هستیم. خدا می‌داند چه چیزهای دیگری در این بازی ها هست. وقتی هم که چیزی می‌گوییم چند تا اصطلاح قلمبه سلمبه می‌گوید که این بازی ژانرش فلان است و کاراکترش بهمان است و با ناراحتی می‌گوید من دیگر بزرگ شدم و می‌شود لطفاً این قدر به من نگویید بکن و نکن!

یک روز دیدم پدرش برای او نامه‌ای نوشته : ” پسر گلم دیروز که اون بازی جدید رو معرفی کردی و حالت دو نفره‌اش رو آوردی تا با هم بازی کنیم چقدر جالب بود. راستش رو بخوای به خاطر قسط‌های عقب افتادم خیلی کسل بودم. ولی همین که با هم بازی کردیم و صدای هیجان و شادیمون توی خونه پیچید، خستگیم در رفت و انرژی بیشتری برای کار کردن پیدا کردم. فکر کنم یکی از مشتری‌های پر و با قرص این بازی جدید من باشم. اون وقت باید جواب مادرت رو خودت بدی!”

 

[۱] Game Addiction

[۲] Over use

دیدگاه کاربران

دیدگاه شما

نویسنده: مرتضی جمشیدی

مرتضی جمشیدی
  • تعداد مطالب ارسالی: 26

تبلیغات