داستان بازیویزیون
- 1817 ارسال شده توسط مرتضی جمشیدی
- بدون نظر
برداشتی آزاد از مصاحبه با مجری بازیویزیون
نویسنده: مرتضی جمشیدی
بازیبان – شماره یازدهم/ بهمن۹۸
@bazibaan
یکی از برنامههای تلویزیونی پرطرفدار بین نوجوانها، برنامه بازیویزیون است که از شبکه امید پخش میشود. نوع نگاه این برنامه که خیلی راحت با مخاطب نوجوانش ارتباط برقرار میکند و فهم خوبی هم از بازی دارد و برخلاف بعضی دیگر از برنامههای صدا و سیما یا سایر رسانههای مکتوب، بازیهای رایانهای را یک سرگرمی بیهدف و وقت تلفکن نمیداند، باعث شد تا در این شماره بازیبان، به سراغ بازیویزیون و داستانش برویم و آن را با هم مرور کنیم.
کارخانه نوآوری، مجموعه ویکست
شاید یکی از بهترین افرادی که میشد برای این کار سراغشان رفت، مجری پرانرژی و خوشبرخورد بازیویزیون یعنی علیرضا خنجری بود. برای همین یک روز حوالی ساعت ۱۰ صبح با علیرضا یه قرار مصاحبه گذاشتم. تهران، خیابان آزادی، کارخانه نوآوری، مجموعه ویکست. حالا من و علیرضا خنجری در دو طرف میزی بودیم که رنگ دیوارهای اطرافش آبی و فضای آرام و دلنشینی را رقم زده بود. لیوانهای سفید رنگ چای که خود آقای مجری زحمت پرکردنشان را از سماور چای لابی ویکست کشیده بود؛ باعث لذت بخشتر شدن این گفتوگو شده بود. گفتوگویی که اول از داستان مجریگری خود علیرضا خنجری شروع شد.
آقای مجری یک جوان دهه شصتی است که از همان دوران مدرسه عاشق اجرا و مجری گری بوده . او به هر بهانهای سرِ صفِ مدرسه میرفته و یک برنامهای را اجرا میکرده. خلاصه اینقدر اجرا میکرده که بچههای مدرسه کم مانده بوده مثل بعضی فیلمها گوجه و تخممرغ نثارش کنند. اما علیرضا آرزوش اجرا بود و برای همین با این گوجهها از میدان به در نشد.
به دانشگاه رفت و کارشناسی صنایع خواند ولی همچنان از این دانشکده به آن دانشکده میرفت تا برنامههای ادبی را مجریگری کند. خیلی راه رفت و حتی در نقش پسر محمد علی کشاورز در یک سریال نقش ایفا کرد. اما چیزی که او میخواست اجرا بود. خلاصه بعد از کلی دوندگی در صدا و سیما و برنامههایی مثل میکروفون طلایی در اوج ناباوری شاهزادهای که قرار بود، آن رو پشت میز اجرا در تلویزیون بنشاند با اسبی سفید پیدا شد. شبکه ۴، جمعهها ساعت ۷ صبح؛ چه برنامه پراستقبالی! فکر کنم باید علیرضا دعایش را درست مطرح میکرده و از خدا میخواسته که لااقل یک برنامه پربینندهتری نصیبش بشود. اما برنامه طلوع شبکه چهار و باقی برنامههای علمی این شبکه مثل شب دانش و پَنگان و فصل دانایی همه مقدمهای بود برای اینکه او یک شخصیتی را در خودش کشف کند به نام “دانشپز” که مسائل علمی را به صورت خیلی سادهای میپزد و به خورد مخاطب میدهد.
آقای دانشپَز
علیرضایی که با کت و شلوار در شبکه ۴ حرفهای قلمبه و سلمبه میزد، حالا با یک لباس آشپزی عجیب و در قامت شخصیتی به نام آقای دانشپز حتی در مهد کودکها هم اجرا میکرد؛ آن هم پر انرژی و با علاقه زیاد. انگار داشت به هدفش نزدیکتر میشد.
هدفی که قرار بود در شبکه امید خودش را به علیرضا نشان بدهد. یک روزی و یک شخصی و یک جلسهای و یک پبشنهادی به نام اجرا در برنامه بازیویزیون. در نگاه اول این پیشنهاد برای او خیلی عجیب بود چون هم دنیای پیرامونی او برایش بازیهای رایانهای را یک چیز ساده که فقط برای سرگرمی استفاده میشود و آدمها خیلی هم برایش وقت نمیگذارند، تعریف کرده بود. اصلاً او دانشپز بود، دانش کجا و بازی کجا!
این همه از زندگی علیرضا خنجری را در بالا گفتم تا از قدرت بازیهای رایانهای برایتان بگویم. قدرتی که باعث شد او از برنامه علمی طلوع به برنامه فانتزی گیمی بازیویزیون بیاید. اگر صرفا قرار بود او پیاده کننده یک متن باشد این مسئله خیلی تعجبی نداشت ولی وقتی او خود را نه فقط یک مجری ساده که جزئی از تولید محتوای بازیویزیون میداند، مسئله قابل توجه میشود. البته باید گفت که بازی یک کار غیر علمی نیست و علیرضا خنجری هم این مسئله رو خوب فهمیده بود که ساخت بازی مبتنی بر خیلی از اصول روانشناسی و شناخت کارکردهای مغزی است.
به هر حال علیرضا وقتی به خودش آمد که مقابل دوربین برای ضبط آنونس قرار گرفته بود:
“… جونهاتون پُر، لِوِلهاتون بالا، غولهاتون کشته، یادتون نره save کنید …” چی شد؟! حالا علی غفاریان و تیم بازیویزیون که سید مهدی حسینی جمع کرده بود نوع نگاه آقای مجری را تغییر داده بود. حس دوربین بازیویزین فقط حال نوجوانها را خوب نمیکرد. آقای مجری که به گیم به چشم هر چیزی غیر از یک دنیای بزرگ و جدی و فانتزی نگاه میکرد، حالا خیلی عوض شده بود. اما اتفاق دیگری هم افتاده بود. او در بازیویزیون میتوانست سخنرانی هم بکند. یعنی فهمیده بود که اصلاً علاقه زیادی به سخنرانی دارد و نه مجریگری! حالا اینطور شده بود که علیرضا قبل از بازیویزیون گیم بازی میکرد و وقتی جلوی دوربین قرار میگرفت از روی یک نوشته فقط متنها را تکرار نمیکرد. گیم دنیای او را عوض کرده بود. حتی باعث شده که دنیای خودش را هم با دنیای گیم شبیهسازی کند. نه به این صورت که مسائل دنیای واقعی را پوچ و اَلَکی در نظر بگیرد، بلکه به این صورت که مشکلات دنیای واقعی و تلاشهای لازم برای حل این مشکلات را بپذرید و با خودش بگوید همان طور که دیزاینر (طراح) گیم چالشها و مهارتهای بازی را به اندازه طراحی میکند، طراح این دنیا هم به اندازه ظرفیتهای ما چالش در زندگی ما قرار داده است و تازه مهارت حل این مشکلات را هم به ما داده!
البته به غیر از گیم، روحیه فانتزی او هم در این ارتباط گیری با بازیهای رایانهای و مخاطبان نوجوان بیتأثیر نبود. حالا نوجوانهایی که گیم را حتی به صورت غیرحرفهای هم دنبال میکنند با علیرضا رابطه خوبی دارند. بازیویزیون به مخاطبان نوجوان امید داده، خود باوری داده و باعث شده است تا نوجوانهایی که حتی یک گیم را خیلی خوب نمیتوانند بازی کنند، احساس منزوی شدن نداشته باشند.
نوجوونهای با مرام
به نظر علیرضا، نوجوانها به بازیویزیون نمره ۸ از ۱۰ میدهند. مخاطبهای بازیویزیون، نوجوانهای ۹ تا ۱۲ ساله هستند. نوجوانها دوست دارند از موفقیتهایشان در بازیسازی حرف بزنند. ما در بازیویزیون سعی کردیم که نوجوانها را به سمت فهمیدن دنیای بازی و ساخت بازی ببریم. شاید این مسئله به خاطر این است که علی غفاریان (از اعضای موثر درتولید محتوای برنامه) خیلی علاقه با ساخت بازی دارد. علی غفاریان شاگرد ممتاز دانشگاه و البته یک گیمر حرفهای است. خلاصه بازیویزیون اینقدر بین بعضی نوجوانها رفته که به قول علی ذاکری، تکه کلام مجری برنامه یعنی “سلام، نوجوونهای بامرام” شده گیف دونِیت استریمرها!
بعد از تمام شدن صحبت، گوشیام را برداشتم و با متوقف کردن نرم افزار ضبط صدا و ذخیره آن به نرم افزار(برنامک) دیگری به نام اینستاگرام رفتم. لایو کوتاهی از دیدارم با علیرضا خنجری گرفتم و بعد هم یک عکس دو نفره با پشت صحنه نارنجی در ویکست گرفتیم. در حال بیرون آمدن از اتاق به این فکر میکردم که به هر حال زمانه دارد عوض میشود. نوع نگاهها هم در حال تغییر است، چون آدمها در حال تغییر نسل هستند. به قول مارک پرنسکی، نسل دیجیتال با نسل قبلیشان تفاوت دارند. هرچه هم نسل قبلی سعی کنند تا استفاده از تکنولوژی را مثل نسل جدید یاد بگیرند درست مثل آدمهای غیر محلی هستند که با لهجه به زبان محلیهای یک منطقه صحبت میکنند و به قول معروف، بینشان یک فاصله و شکاف نسلی وجود دارد! انگار بین شبکه امید و برنامههایی مثل بازیویزیون که تهیه کنندهها و دست اندرکارانش به نسل جدید نزدیکتر هستند با باقی رسانهها با نسلهایی سنتیتر، همین شکاف وجود دارد. هر چقدر هم نسل قدیمی بخواهند خودشان را در مسائلی مثل بازی به نسل جدید نزدیک کنند، چون فقط دارند از دیده و شنیدههایشان و نه تجربیاتشان حرف می زنند درست مثل آدمهایی هستند که مارک پرنسکی گفت. آدمهای غیربومی که زبان محلی را بلد نیستند و لهجه دارند!
دیدگاه کاربران