هدف بگیر، بعد “بازی” کن!
زمان مطالعه: ۴ دقیقه
بازیهای رایانهای و بی هدفی نوجوانان در ایام فراغت
نویسنده: آسیه حسینینیکو
بازیبان – شماره یازدهم/ بهمن۹۸
@bazibaan
بیتردید همه ما بارها اصطلاح اوقات فراغت را شنیدهایم و احتمال زیاد برداشتمان از معنای آن زمانی است که از کارها و فعالیتهای روزانه و ضروری آزاد یا خلاص شدهایم. قصدم اینجا بحث در مورد درستی و نادرستی این مفهوم نیست بلکه میخواهم فارغ از این مسئله در مورد همان مفهوم پذیرفتهشده توسط عموم صحبت کنم. اگر فرض کنیم که زندگی شامل چند بخش است: کار، فعالیتهای ضروری مانند خوابیدن، غذا خوردن، نظافت و … و زمانهای بدون فعالیت؛ میتوانیم در مورد فرزندمان اینطور تصور کنیم که زندگی او هم شامل همین سه بخش است با این تفاوت که مدرسه و امور مربوط به آن جایگزین کار میشود. نتیجه این تقسیمبندی این میشود که ما اغلب از انجام دو بخش اول یعنی کار و فعالیتهای ضروری خستهایم یا به دلیل تکرار و یکنواختی دچار کسالت میشویم. بنابراین در اوقات فراغت به دنبال راهی هستیم که از وضعیت حاصل از دو بخش اول به نوعی فرار کنیم. در نتیجه عموماً ره «هر چه پیش آید خوش آید» را پیش میگیریم. حاصل این اتفاق شاید مفهوم بزرگتری به نام روزمرگیاست که اغلب بشر در دورههای مختلف تاریخی گرفتار آن بوده است. اوقات فراغت از جنس هر چه پیش آید … به این فکر نمیکند که چرا این کار را میکنم، یا به چه کاری میآید، فقط میخواهد آن زمان به نحوی پر شود و معمولاً کارهایی که در زمانهای دیگر فرصت آن دست نمیداده است، انجام میشود. اما خب بررسیها و پژوهشهای متعدد نشان میدهد اکثریت افراد، این زمانها معمولاً سرگرم پرسهزنیهای بیهدف میشوند. کارهایی مثل پاساژگردی، نشستن در کافهها و رستورانها، تماشای تلویزیون، گشت در شبکههای اجتماعی و یا بازیهای رایانهای[۱]. این سبک زندگی اغلب ما بزرگسالان است و همین نسخه را هم برای نوجوان (فرزندمان) پیچیدهایم.
بیایید ماجرا را از زاویه دیگر بررسی کنیم. فردی را در نظر بگیرید که در زندگی خود به دنبال رسیدن به هدف خاصی است. آن هدف میتواند متناسب با هر فرد، نیازها، علاقهمندیها و دغدغههایش متفاوت باشد. اما در هر حال یک نقطه خاص در زندگی او مشخص و پررنگ شده است. این هدفمندی بر تمام زندگی او سایه میاندازد. دیگر او نمیتواند زندگی خود را به آن سه بخش تقسیم کند بلکه هر آنچه در زندگی او اتفاق میافتد در راستا و در جهت آن نقطه اتفاق میافتد. گویا زندگی او تبدیل به نقشه راهی شده که او هدف را در آن مییابد. در چنین زندگیای اوقات فراغت به معنای قبل یعنی زمان خلاصی، معنا ندارد. به صورت ناخواسته فرد حتی در زمانهایی که به لحاظ جسمی استراحت میکند هدفش را جستجو مینماید. زمان برای او ارزشمند میشود و قدر وقت را میداند. او به اندازه نیاز استراحت کرده و از اوقات و لحظات خود مراقبت میکند. او زمان اضافی برای پرسهزنی ندارد. این پرسهزنیها میتواند از هر نوعی باشد.
بازیهای رایانهای متأسفانه امروز دزد اوقات نوجوانان بیهدف ما هستند! نوجوانی که در مورد خود نمیداند، هویت خود را هنوز درنیافته و یا به عبارتی در حال گذر از بحرانی به نام هویت است. نوجوانی که به سبب تغییرات هورمونی عجیب طالب هیجان است و بعضاً آن را در زندگی واقعی خود نمییابد. اضافه کنید به اینها پدران و مادران بیهدفی را که نه تنها خود بیهدف زندگی کردهاند و برای فرزند خود برنامهریزی نداشتهاند حال با نوجوانی روبهرو هستند که از هدف، نه چیزی دیده و نه چیزی شنیده است. زندگی او پر است از اوقات فراغت! در دسترسترینها اغلب اولین انتخابهای ما هستند. واضح است که رسیدن و انتخاب بازی خیلی اتفاق عجیب و غریبی نیست! این میشود که آمار فروش بازیهای اکشن از بازیهای آموزشی بالاتر میرود.
در این نوشته نمیخواهم عوامل دیگر علاقهمندی نوجوانها به بازی را بررسی کنم، بلکه دغدغه اصلی تمرکز بر یک عامل و آن هم بیهدفی است. میخواهم حرفم را جمع و خلاصه کنم؛ مشکل نوجوان امروز ما را قایم کردن بازی، کنترل سختگیرانه او و راهکارهایی شبیه به اینها حل نمیکند. تمام اینها اگر کارا هم باشند موقتی هستند و البته موردی، منظورم صرفاً شاید نوعی از بازی و آن هم برای مدتی کوتاه است. ما باید شر این بیهدفی، این دشمن زندگی را از سر زندگی نوجوانمان کوتاه کنیم. آن وقت دیگر خیلی نگران این نیستیم که امروز یک بازی جدید به بازار آمده؛ نکند به گوشش برسد یا دوستش فلان بازی را خریده؛ نکند به او بدهد و هزار نکند دیگر. به هر حال جهت نگاه نوجوان ما تغییر کرده و دغدغه چیز دیگری را دارد.
اما معنای هدف یا این عنصر شگفتانگیز چیست؟ هدف در واقع آن چیزی است که به زندگی معنا و جهت میدهد. به بیان راحتتر همان معجون خارقالعادهای است که به ما میگوید چه کاری انجام دهیم و چه کاری انجام ندهیم و هر کاری را چقدر انجام دهیم.
اگر چیزی از سواد رسانهای شنیده باشید میدانید که یکی از گامهای مهم در سواد رسانه، رژیم مصرف رسانهای است. رژیم مصرف رسانه در واقع میخواهد به ما بگوید رسانه هم مانند تغذیه باید کنترل شود. ما وقتی در مورد رسانهها صحبت میکنیم اعم از بازی و … باید حواسمان باشد آیا این مناسب من هست یا خیر؟ و در صورت مناسب بودن چه مقدار باید برای آن وقت بگذارم؟ اکثر ما معمولاً در انجام این رژیم دچار شکست میشویم. اگر بخش مناسب بودن را رعایت کنیم اما در بخش زمانبندی از شکست خوردگان هستیم! چرا؟! چه چیزی برای ما بیشتر اهمیت دارد؟ یا چه چیزی برای ما اهمیت ندارد که مراقب زمانمان نیستیم؟ ماجرا چیست؟! حال اینجا میخواهم بگویم یکی از راههای دستیابی به رژیم مصرف رسانه، داشتن هدف در زندگی است.
قبل از هر اقدامی در زندگی هدف خود را بیابید و بدانید به دنبال چه هستید. ما باید بدانیم یکی از امور مغفول در امر تربیت، آموزشِ همین امر به نوجوانان است. حتی باید بدانیم نوجوانانی که از کودکی این مسئله در زندگی آنها رعایت شده و آموزش لازم را دیدهاند، دوره نوجوانی را با آسودگی بیشتری طی میکنند و راحتتر از بحرانهای آن بیرون میآیند. اما بدانیم هیچوقت برای شروع دیر نیست! هم برای خودمان و هم برای نوجوانمان! هر چه زودتر وقت را دریابیم!
منابع:
نظریههای یادگیری (هرگنهان، ترجمه علیاکبر سیف)
ماهنامه تربیت مدیران، شماره ۱۰-۹
[۱] منظور در اینجا بازیهای رایانهای آموزشی و هدفمند نیست.
دیدگاه کاربران